دردودل
|
با خوبی ها و بدی ها هر آنچه که بود ، برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد
الا ای چاه یارم را گرفتند / گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند میان کوچه ها با ضرب سیلی / همه دار و ندارم را گرفتند . . . (ایام جانسوز فاطمیه بر همه ی شیعیان تسلیت باد)
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی... دلت بگیره ولی دلگیری نکنی... شاکی بشی ولی شکایت نکنی... گریه کنی ولی نذاری اشکات پیدابشن... خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدشون بگیری... خیلی ها دلت رو بشکونن وتو فقط سکوت کنی...
وقتی خداوندازپشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت، از لای انگشتانش انقدرمحودیدن دنیاشدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صداکنم.
خدایا طاقت من را با طاق اسمانت اشتباه گرفته ای... این پیمانه سال هاست که پر شده است...
خدایا عاشقان را با غم عشق اشنا کن...
هیچ وقت نفهمیدم چرا درست همان کسی که فکر میکنی با همه فرق دارد یک روز مثل همه تنهایت می گذارد…
سفره 2 ماه عزا بسته میشه امشب خدا
اما بازه تا قیامت سفره های گریه ما
خدانگهدار سیاهیای ماه ماتم
خدانگهدار ماه صفر ماه محرم
لا یوم کیومک الحسین
دلم برای تو پر می کشد امام غریب غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب زیارت تو که فوق همه زیارت هاست دل مرا به سفر می کشد امام غریب
دل من گمشده،گرپیدا شد بسپارید امانات رضا واگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا از رضا خواسته بودم شاید بگذارد که غلامش بشوم همه گویند محال است محال دلخوشم من به محالات رضا... شهادت جانسوز علی ابن موسی الرضا تسلیت باد!
امسال قرار است به یاری خداوند متعال و همت هم تیمی های عزیزواستادان بزرگوارم،در مسابقات iran open،لیگ rescue B(امدادگر ب)شرکت کنیم! امیدواریم وتمام تلاشمان را می کنیم که به مقام اول این مسابقات نائل شویم. به یاری خداوند ودعای شما عزیزان! 2014
الا ای برف!
آرزو می کنم غم های دلت بروند زیر برف های زمستانی تا همیشه بدون غم بمانی...
چقدر شکسته شده ای... صدایت می لرزد... دستهایت می لرزد...اما هنوز نوازشت را از من دریغ نمی کنی... روزهای کودکی ام را به خاطر می اورم... چقدرزود گذشت... یادت می اید؟ نامرد نبودم... وجدان داشتم... دلیل گریه هایم دوری از تو بود... اما اکنون... چه بگویم؟؟؟ درروزگاری که همه نامرد شده اند... روزگاری که کسی بویی از وجدان نبرده... از من چه انتظاری داری؟ خب من هم در میان همین ادم ها بزرگ شده ام... می دانم... خوب می دانم که دسترنج تو این نبود.... خوب می دانم قدرت را نمی دانیم... می دانم از همهمه ی اهل زمین دلگیری... می دانم دلت برای مادربزرگ تنگ شده است... همه را خوب می دانم... اما بمان همیشه درکنارم بمان... بمان ویادم بده که روزگاری در خانه ی همه ی ادم ها برای مهمان باز بود... بمان ویادم بده عشق حرمت دارد... قلمرو عشق حرمت دارد... بی وضو نباید نامش را ببریم... پدربزرگ... بهترینم... بمان... همیشه در کنارم بمان ومرا به خاطر تمام بی توجهی هایم... تمام نامردی هایم... وتمام دل سنگی هایم ببخش... ببخش و یادم بده ارام باشم... مادربزرگ تنهایم گذاشت... هیچ فکرش را نکرد در میان این ادم ها چه خواهم شد... حداقل تو بمان... بمان ونگذار تنها تر از این شوم... دوستت دارم ای بهترینم...
گاهی وقتا تو زندگی میرسی به یه جایی که بن بست نیست ولی دیگه مقصد نداری!
این قصه ازابتدا به پایان رسیده بود، فقط در این بین کلاغی اواره شد...
نقش درخت خشک را بازی می کنم! نمی دانم چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن...
مطمئن باش هیچ گاه فراموشت نخواهم کرد... فقط دیگر ساکت شده ام!همین...
من همیشه از اول قصه های مادربزرگ می ترسیدم اخرهم به واقعیت می پیوست! یکی بود...یکی نبود...
گاهی وقتها تمام روزهایت میشود زندگی در یک قاب عکس!
یادمان باشد باهم بودن دلیلی برای باهم ماندن نیست... رسیدن رفتن می خواهد اما اخر همه ی رفتن ها رسیدن نیست... یادمان باشد رفتنی می رودچه یک کاسه اب بریزیم پشت سرش،چه هزاران قطره اشک...
برای کسی که ریشه دارد شاخ وبرگ مهم نیست!
مردانگی انجاست...انجا که پسر بچه ای هنگام بازی برای این که دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد،نقش فروشنده را بازی کرد!
انانی که تورا به خاطرهیچ خواسته ای دوست دارند به خاطر بسپار...
کبریت های سوخته هم روزی درختان شادابی بوده اند،مثل ما که روزی می خندیدیم قبل از این که عشق روشنمان کند!
همه خرابتر از خرابیم! بیخودی لاف ابادی میزنیم وبرای دیگران معلم اخلاقیم اما در ذهن خود پر از ترسیم ودر خلوت خود بی اخلاق! دوست داشتنی هارا تاجایی که خود خواهی های مارا ارضاشود دوست داریم! عشق را برای کمبود هاوخدارابرای روزهای مباداوانسانها را برای وقت هایی که کار داریم گذاشته ایم! ما قاتلان روح یکدیگریم وقتی بی اعتنا به احوال هم درگذریم!
ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمز را تاب بیاورید! شاید خدا دارد ارزوی کودک دست فروش را براورده می کند!
صفا وصلح ویکرنگی دراین عالم قدیمی شد... توقع از رفیق ومونس وهمدم قدیمی شد... به جان حضرت ادم که ادم هم در این عالم قدیمی شد... بخند ای دوست،بزن لبخند که می ترسم... از ان روزی که گویند خنده هم کم کم قدیمی شد!
وقتی حالت خوب نیست وداری قدم میزنی،رسیدن انصاف نیست!
اگر من بزرگ نمی شدم،مادربزرگ هنوز زنده بود! اگر من بزرگ نمی شدم،موهای مادرم سفید نمی شد! اگر من بزرگ نمی شدم،پدربزرگ در ایوان خانه باز می خندید! اگر من بزرگ نمی شدم،تنهایی معنایش همان تنهایی در اتاقم بود! اگر من بزرگ نمی شدم،غروب جمعه برایم دلگیر نبود! اگر من بزرگ نمی شدم،تنها دلیل گریه ام هنوز نداشتن عروسکی بود! ای کاش من همیشه کودک می ماندم... چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من!!! |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesاسفند 1392بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 AuthorsعاشقLinks
تیم رباتیک اسپادانا LinkDump
استقلال کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content
| ||||||||||||||||||||||||
تبادل لینک هوشمند 
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
<-PollName->
